داستان ناتمام

به ناتمامی یک عمر

داستان ناتمام

به ناتمامی یک عمر

سایه به سایه هر نفس باهاتم...

این اواخر، احسان خواجه امیری را جور ناخودآگاهی تحریم کرده بودم. انگار مال یک دوره خاص بود، با آدمهای خاص، با خاطرات خاص خودش. خیلی وقت بود هیچی ازش گوش نمی کردم. حالا که وسط خواب الودگی بعد از نهار با زور نسکافه چشمهام را باز نگهداشته ام تو آلبومهای کامپیوترم چرخیدم دنبال آهنگی که خیلی ارام و سنتی نباشد اما روی مخ هم راه نرود، رسیدم به احسان خواجه امیری. هی گوش می کنم و می روم توی دالان خاطره. فکر می کنم چقدر همه چیز از آن سالها عوض شده، من، زندگیم، ادمهاش، راه های پیش روم، آرزوهای واقعیم، چقدر پام بیشتر روی زمین است حالا با همه دلواپسی ها و کوه کارهای ریخته روی سرم.

 چقدر حالا روزها تند تند می گذرند و من، برعکس آن سالها آرزو می کنم کاش کمی کندتر بگذرند، کاش پای ثانیه ها اینقدر تند نباشد.

شاید هم پای من کند شده، نمی دانم.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد